شنبه 10 اسفند 1387-0:0
"حافظ" سياست
عقاید شخصیمان را به "حافظ" و هر کس دیگری که به گفتههایمان مشروعیت میبخشد منتسب نکنیم.(يادداشتي از:محمد فاضلی، مدرس جامعهشناسی و انسانشناسی دانشگاه مازندران)
ایرانیها شب یلدا فال حافظ میگیرند و حساب و کتاب یک سال دستشان میآید. مردم با حافظ همسر آیندهشان را هم انتخاب میکنند و هر وقت از بخت بد، رفیق ناباب، بیپولی و بیوفایی یار صدایشان در میآید، دست به دامان حافظ میشوند. این جناب قدیمترها کارهای دیگری هم میکرده که گویا سیروس شمیسا پته همه را ریخته رو آب و حالا کار به آن کارهایش نداریم. ولی اخیرا حافظ کارهایی میکند که کلا در مسلک عرفا انجام آنها باب نیست. یادم هست سهراب سپهری یک زمانی گفته بود: و قطاری دیدم که سیاست میبرد و چه خالی میرفت. یعنی اینکه عرفا کاری به کار سیاست ندارند. اما جناب حافظ گویا از این دست عرفا خسته شده و اخیرا الهامات سیاسی هم مخابره میکند. میگویید نه؟ شاهد دارم.
کنگره جوانان حزب اعتماد ملی چند روز پيش برگزار شده است. سخنران ویژه کنگره نیز جناب غلامحسین کرباسچی بودهاند. ابتدای سخن، تفألی زدهاند بر دیوان خواجه شیراز و حافظ هم که در سالن حضور معنوی داشته است، خیلی دقیق همین ابیات را الهام میفرمایند:
دلی که غیبنمای است و جام جم دارد ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
به خط و خال گدایان مده خزینه دل به دست شاهوشی ده که محترم دارد
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان غلام همت سروم که این قدم دارد
به سر غیب کس آگاه نیست قصه نخوان کدام محرم دل ره در این حرم دارد
از جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد
بعد هم ایشان کلی سخنرانی میکنند درباره چیزهایی که بعد به آن میپردازم. اما مهم این است که دست آخر یک شعری هم – گویا باز هم به تفأل - از قول پروین اعتصامی میخوانند. بگذریم از اینکه در این دیار اساسا ضعیفهها را به سیاست راه نمیدهند، لیکن این بار جناب کرباسچی رویکردی فمنیستی داشتهاند و سخن پروین را جدی گرفتهاندک
هیزم سوخته شمع ره منزل نشود باید افروخت چراغی که ضیایی دارد
دیگر این روزها کسی نیست که نداند جناب کرباسچی معتقدند کاندیداتوری سیدمحمد خاتمی برای رقابت انتخاباتی کار صحیحی نیست. تا اینجای کار ایرادی ندارد. هر کسی حق دارد – البته در جامعه دموکراتیک – که موافق یا مخالف کاندیدای مد نظر خود باشد. ایشان هم شهروند ایرانی هستند و برخوردار از حقوق سیاسی عام و مجاز به اعلام حمایت از مهدی کروبی و فعالیت در حزب اعتماد ملی. اما:
بهتر است شفاف باشیم و عقاید شخصیمان را به حافظ و هر کس دیگری که تصور میکنیم یا دوست داریم تصور کنیم از موضعی فرازمینی به گفتههایمان مشروعیت میبخشد منتسب نکنیم.
بدتر از آن اینکه، ساعتها جستوجو برای بافتن ابیاتی که به کار مقصود سیاسیمان بیاید را تفأل جا نزنیم. از شهرداری که از بزرگترین مدعیان مدرنیزاسیون در ایران بودهاند، اینگونه ذهنیت به دور از شفافیت بعید مینماید.
جالب اینکه شعار کنگره «پیشگامان مدنیت و مروجان عقلانیت» بوده است. در دنیای مدرن تا آنجا که دو کلاس جامعهشناسی سیاسی خواندن من نشان میدهد، دنیای سیاست را به شعر در نمیآمیزند و عقلانیت را لابهلای الهامات خواجه شیراز نمیجویند.
اما اینها تنها صورتهای سیاستورزی به سبک شهردار سابق و مدرن تهران نیست. یاد دارم چند سال پیش مصاحبهای با مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه ایالات متحده را میخواندم.
نظرش درباره کاندولیزا رایس را پرسیده بودند. ضمن گفتهها به خاطرهای از رایس اشاره کرده بود شبیه به این مضمون: «... خانم رایس از شاگردان پدرم در دانشگاه بود. یادم میآید در مراسم مرگ پدرم دسته گل زیبایی آورده بودند و مادرم گفتند که دانشجوی او – همین خانم رایس – آن را آوردهاند. اما در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری سال 1992، با او تماس گرفتم و از وی خواستم تا به تیم تبلیغاتی کلینتون بپیوندند. عذرخواهی کرد و گفت من یک جمهوریخواه هستم».
برگردیم به ماجرای آقای شهردار و ببینیم که ایشان دبیر کل حزب کارگزاران سازندگی هستند. آگاهان سیاسی میدانند که کارگزاران تفاوتهایشان با جریان اندیشه حجتالاسلام مهدی کروبی بیشتر از شباهتهایشان است.
در مجلس ششم که مهدی کروبی رئیس آن بود، بزرگترین شخصیت سیاسی منسوب به کارگزاران یعنی علیاکبر هاشمی رفسنجانی را در لیستی که مهدی کروبی سرلیست آن بود جای ندادند. غلامحسین کرباسچی شاخصترین چهره گروه سیاسی است که سردمدار دوره سازندگی در ایران بودهاند و دست بر قضا تند و تیزترین نقدها را از جانب حامیان سیاسی گروهی که مجلس ششم را در اختیار داشتند – مجلسی که کروبی رئیس آن بود – به دلیل نوع سیاست توسعهای که در پیش گرفتند، متوجه خود دیده است (نگاه کنید به نقدهای عباس عبدی به سیاست سازندگی در دهه 1370).
حال جناب شهردار، یکسره همه منازعات سیاسی گذشته را به کناری نهاده و در کنار مهدی کروبی قرار گرفته است. ایرادی ندارد، میتوانیم موضع عوض کنیم ولی در این صورت نباید از تحکیم فرهنگ تحزب سخن بگوئیم. حزب دستمال کاغذی نیست که هر روز بتوان آنرا عوض کرد، خصوصا اگر دبیر کل حزب باشید. اندیشه حزبی یعنی تن دادن به کار تیمی و گروهی نه اینکه بنا به مقتضای زمانه و بهره قدرت، حزب عوض کنیم.
اما اعجابآور اینکه کرباسچی در مقام کسی که خود قربانی بیشترین تخریبها و سیاهنماییها شده است، چنان سخن میگوید که نمیتوان کلمات او را در گفتمان مدنیت و عقلانیت ادعا شده قرار داد. چه کسی است که نداند وقتی کرباسچی از «روحانیون روشنفکر و سانتیمانتال» سخن میگوید منظورش کیست؟ اشعاری که جناب شهردار میخوانند گزارههایی سیاسی، راهی برای اجماع، پیش کشیدن عقلانیت برای حل مسائل کشور و ... نیستند.
جناب شهردار که از ابتدای انتخابات ریاست جمهوری هشتم سیدمحمد خاتمی را به دلیل رادیکال نبودن و مداراگری نقد میکردند، امروز میگویند «... فردی رادیکالتر از آقای احمدینژاد بر ما حاکم شود». معلوم نیست این فرد رادیکال چرا هشت سال است در معرض اتهام مداراگری و رادیکال نبودن قرار دارد و حال به یکباره رادیکالتر از رئیس جمهور فعلی از کار درآمده است؟
دنیای سیاستورزیهای امروز در ایران، خوراک خوبی برای تاریخنگاران و جامعهشناسی سیاسی فراهم خواهد کرد. من فراتر از علائق سیاسی و تمایلاتم در هر انتخاباتی، بیشتر به این سؤال میاندیشم که چرا کاندولیزا رایس دعوت به کار در ستاد انتخاباتی رقیب را نمیپذیرد، اما دبیر کل یک حزب در ایران، به این راحتی تغییر مسیر میدهد، تاریخ را فراموش میکند و حافظ را به علاوه همه مخاطبانش به سخره میگیرد؟
شهردار محترم در جایی از سخنان خود تلویحا پرسیدهاند چرا تعداد اندکی از بزرگان سیاسی دست به تشکیل حزب زدهاند؟ به گمانم خود پاسخ خوبی به این سؤال دادهاند. تا وقتی ژنرالهای سیاسی نظیر ایشان هستند که دبیر کلی یک حزب و کار در حزبی دیگر را همزمان انجام میدهند، کار حزبی رؤیایی قدرتطلبانه است. مجالی برای بحث درباره مبانی ساختاری این وضعیت نیست آقای شهردار، و البته شما هم گوش شنوایی برای چنین بحثی نیستید.